محل تبلیغات شما

کتاب برادران سیسترز

ذائقه من این کتاب را نپسندید. با خاطره‌ی خوب پیمان خاکسار از کتاب جز از کل این کتاب را خواندم. هر چه جلو رفتم نه جذابیتی داشت و نه هیجانی. نظرات را که در اینترنت خواندم همه می گفتند عجب کتابی، اما دریغ از یک نظر منفی! پس باید می‌خریدم و می‌خواندم.
قبل از خواندن کتاب، در ویکیپدیا فیلمش را پیدا کردم و دیدم ۳۸ میلیون هزینه کرده و ۱۳ میلیون فروش! یعنی ضرر محض. باز هم گفتم شاید اقتباس خوبی نبوده.
به هر حال چون خریده بودم تا آخرش رفتم ولی هر چه رفتم نیافتم آن همه های و هوی بقیه را! دوستم که عاشق تارانتینو بود با دیدن نوشته پشت جلد که کتاب را با آثار تارانتینو مقایسه کرده بود از من گرفت و خواند. او هم مثل من خوشش نیامد و با لک و لیویر کج از وقتی که روی کتاب تلف کرده بود اظهار انزجار می‌کرد.
فیلمش را هم دانلود کردم و با بی حوصلگی دیدم و فهمیدم چرا در گیشه موفق نبوده.
فکر کنم مغز من مشکل دارد. صد سال تنهایی را صد روز به زجر خواندم چیزی عایدم نشد. این شاهکار ادبی به نظر من مزخرف ادبی بود. در بین ۱۰-۲۰ نفر دوستان که این کتاب را کامل یا نیمه کاره خوانده بودند فقط یک نفر را دیدم که با آن حال کرده بود!

اما برداشت من از برادران سیسترز»:
داستان روندی یک نواخت و سرد دو قاتل را نشان می‌داد که به دستور کامادور (که ناخدا ترجمه شده) برای قتل هرمن کرمیت وارن شهر به شهر با اسبهای خود می‌روند.
نکاتی که فکر می‌کنم باعث اهدای جوایز به داستان شده به شرح زیر است:
۱- روایت از زبان ایلای یک آدم‌کش حرفه‌ای است همراه با فلسفه ذهنی او در مورد کارها و زندگی، احساسات و رفتارهای او. او هم یک انسان است مثل بقیه که راه را اشتباه رفته. بد مطلق نیست. شرور نیست، اما شغلش قاتلی است! شاید این روایت مضر هم باشد!
۲- رابطه احساسی که ایلای با اسب خود در طول داستان دارد در نوع خود جالب است. البته این رابطه در فیلم حذف شده.
۳- این دو برادر با درامدی که دارند آنچنان پیشرفت مالی ندارند. طلاهای آخر کار را نیز سرخپوست‌ها می‌ند. یعنی یک پایان غیر خوش. همچنین می‌شود استنباط کرد در راه خلاف هیچ وقت خوشی پایدار وجود ندارد.
۴- پوچ بودن دنیا و آرزوهای آن به خوبی در داستان نشان داده شده.
۵- ملاک و هتل دار شهر که آدم ظالمی هم بود برای نامردی‌اش به دست دو برادر کشته می‌شود. ولی بعد از بازگشت به این شهر مردم این دو را تقبیح می‌کنند، چون بعد آن ظالم آنها بیکار شده‌اند. نکته و حرف در این واقعه بسیار است.
۶- ایلای به خوبی شخصیت پردازی شده.

اما معیاب داستان:
۱- توصیفات گاهی خسته کننده‌اند.
۲- شخصیت‌های بی‌ربط در داستان می‌آیند و می‌روند و هیچ استفاده خاص و جالبی از آن‌ها هم نمی‌شود. اگر از داستان حذف شوند لطمه‌ای به داستان نمی‌خورد.
۳- شرح اختراع در وسط داستان خیلی گنگ است، تا وقتی در آخر داستان آن را در رودخانه اجرا می‌کنند.
۴- اگر از تخیلی بودن اختراع صرفنظر کنیم، یک اشکال در کار وجود دارد. طلاها در رودخانه به صورت سنگ یک تکه کامل طلا نیستند و بصورت رگه رگه هستند ولی در داستان سنگهای یک تکه طلا پیدا میکنند.
۵- اینکه یک دفعه آخر داستان سرخپوست‌هایی که اصلا بحثشان جایی نبود می‌آیند و طلاها را می‌ند خیلی مسخره بود. در حدی که در فیلم این قسمت عوض شده بود.
۶- برخی اتفاقات مبهم است و پیوستگی داستان بعضی جاها به هم خورده.
۷- هیجان جذابیتی در داستان نبود. شاید به همین دلیل فیلم در گیشه شکست خورده.

به دوستان خواندن این کتاب را توصیه نمی‌کنم، مگر آن‌هایی که صد سال تنهایی خوان هستند، نه به خاطر شباهت داستان، بخاطر شباهت ذائقه.

نقد کتاب برادران سیسترز

وااای خودتی ... سمند؟

داستان ,یک ,کتاب ,هم ,کرده ,شهر ,کتاب را ,در داستان ,این کتاب ,کرده بود ,یک تکه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه تصفیه آب در شیراز پایگاه اطلاع رسانی کاراته شهرستان شهریار